Monday, August 29, 2005




3
ساحل بابلسر
پارکینگ 3
دختری با دامن بلند مشغول مرور چند آواز کردی در ذهن پریشان خود است .
در دل خود آرام اوج می گیرد و ناگاه فرود می آید و روی موج ها پخش می شود .
ولی عزیزکم نه من نه هیچ توهم دیگری برایت صدف یا قوطی نامه دار نمی فرستیم .
بهتر است سرود"دختران زشت انتطار " را از برکنی...
نه تعجبی دارد و نه متعجبی
و تبارک الله احسن الخالقین هم قوانین دنیا را بر اصل جاذبه چوچول و دودول استوار ساخته .
هنوز هم زمین گرد است و شبانه روز بیست و چهار ساعت و باقی قضایا...


پ ن : آره خارکسده . برو چهل سالگیت رو جشن بگیر ؛ اسمشم بذار جشن نبوت .


***

با سلام خدمت بانوی عزیزم ؛
تو که بند بند انگشتانت را می بوسم و می بُرم.
امشب شب بیست و هشتم ماه است و فردا می روم سراغ پاهایت .
بگو چقدر مرا می پرستی !

حالاس که دیگر کاری از دستانت برنمی آید اگزکتلی ...
مگر از حلقت برآید ....

فریاد بزن!
فریادی خونین !


***

شاهزاده ادوارد ژیگوی تنوری سفارش می دهد.
وزیر و اسب و فیلش هم به همین ترتیب .
"اصغر-دست به دول" هم ، دوشیزگان را با داستان هایی از می سی سی پی سرگرم کرده .
دوشیزگان هم بعد از هر فصل گیلاس ها را بالا می آورند . و با فریاد
"برو سر فصل بعدی، برو سر اصل مطلب" اصغر را به هیجان می آورند .
یکی هم نیس به این رفقای دست آموز ما بیاموزد اینجا قبیله آپاچی و مراسم چپق کشی نیس که این سیگار را حرامم می کنید .
تیش تیش تیتیش تیش
"رفت سر فصل بعدی ، رفت یر اصل مطلب ."


***

در نسخ خطی کشکول زنجفیل اردبیلی در باب دخول فی روایت الشیوخ
نقل است روزی ابن خفان عمار برسر محتضری حاصر شد.
شیخ حین معانقه در گوشش اینچنین زمزمه نمود:
که گر می خواهی آتش بر آب بیفروزی کمی الکل بخر !
بلاگر ها و میت مذکور جملگی نعره سر دادند!!!


Comments: Post a Comment
ARCHIVE
June 2005  July 2005  August 2005  September 2005 
H A 6
2 P A
H O M E
M A I L
X M L
....................................                                                                                             

Monday, August 29, 2005




3
ساحل بابلسر
پارکینگ 3
دختری با دامن بلند مشغول مرور چند آواز کردی در ذهن پریشان خود است .
در دل خود آرام اوج می گیرد و ناگاه فرود می آید و روی موج ها پخش می شود .
ولی عزیزکم نه من نه هیچ توهم دیگری برایت صدف یا قوطی نامه دار نمی فرستیم .
بهتر است سرود"دختران زشت انتطار " را از برکنی...
نه تعجبی دارد و نه متعجبی
و تبارک الله احسن الخالقین هم قوانین دنیا را بر اصل جاذبه چوچول و دودول استوار ساخته .
هنوز هم زمین گرد است و شبانه روز بیست و چهار ساعت و باقی قضایا...


پ ن : آره خارکسده . برو چهل سالگیت رو جشن بگیر ؛ اسمشم بذار جشن نبوت .


***

با سلام خدمت بانوی عزیزم ؛
تو که بند بند انگشتانت را می بوسم و می بُرم.
امشب شب بیست و هشتم ماه است و فردا می روم سراغ پاهایت .
بگو چقدر مرا می پرستی !

حالاس که دیگر کاری از دستانت برنمی آید اگزکتلی ...
مگر از حلقت برآید ....

فریاد بزن!
فریادی خونین !


***

شاهزاده ادوارد ژیگوی تنوری سفارش می دهد.
وزیر و اسب و فیلش هم به همین ترتیب .
"اصغر-دست به دول" هم ، دوشیزگان را با داستان هایی از می سی سی پی سرگرم کرده .
دوشیزگان هم بعد از هر فصل گیلاس ها را بالا می آورند . و با فریاد
"برو سر فصل بعدی، برو سر اصل مطلب" اصغر را به هیجان می آورند .
یکی هم نیس به این رفقای دست آموز ما بیاموزد اینجا قبیله آپاچی و مراسم چپق کشی نیس که این سیگار را حرامم می کنید .
تیش تیش تیتیش تیش
"رفت سر فصل بعدی ، رفت یر اصل مطلب ."


***

در نسخ خطی کشکول زنجفیل اردبیلی در باب دخول فی روایت الشیوخ
نقل است روزی ابن خفان عمار برسر محتضری حاصر شد.
شیخ حین معانقه در گوشش اینچنین زمزمه نمود:
که گر می خواهی آتش بر آب بیفروزی کمی الکل بخر !
بلاگر ها و میت مذکور جملگی نعره سر دادند!!!


ARCHIVE
June 2005  July 2005  August 2005  September 2005 
H A 6
H O M E
M A I L
X M L