Monday, June 20, 2005




3
گاهی کسی مرا از نو پشت سر هم می چیند .
وقتی میخواهم نرود .
و به من می گوید دیدار به بهشت .
و او از حیاط که دور می شود من میدوم به دنبالش وپشت تپه ها
جایی بین باغ های لواسان گم می شود .


ولی همه اطرافم را گرفته اند با دستها
من را ثابت نگه داشته اند .
می گویند تو بلند بلند می خندیدی
تو کودکانه و دیوانه وار می خندیدی .


گاهی کسی با موهایم بازی می کند
وقتی سرم را روی پاهایش گذاشته ام .
و به من می گوید دیدار به بهشت .
و من در چشم هایش دور می شوم و می دویم و پشت چشم هایش
جایی بین تصاویر مبهم گم می شود .



ولی همه اطرافم را گرفته اند با دستها
من را ثابت نگه داشته اند .
می گویند تو بلند بلند می خندیدی
تو کودکانه و دیوانه وار می خندیدی .


گاهی کسی عینک پدربزرگ را بر چشمانم می گذارد .
وقتی ساعت ها به برفک تلویزیون خیره شده ام .
و به من می گوید دیدار به بهشت .
و او ازین تطابق نزدیک دور می شود و دوان دوان میخندیم تا می رسیم شاید به پشت تلوزیون شاید بهشت
جایی در بین نقاط کش آمده اطراف تصویر گم می شویم .
در را قفل می کنیم .
وکلید را می اندازیم بین برفک ها.


هه هه ها...هه هه هه ها
هه هه ها...هه هه هه هاهاها





3
امروز صبح که رفته بودم روزنامه بخرم .
یک شوالیه شجاع دیدم که روی آسفالت ها می خزید و
مردم چپ چپ نگاهش می کردند .
و مردم توجهشان جلب شده بود .
و مردم توجه می کردند .





3

winners and losers and the OTHERS





3
خوب شد این شریعتی به موقع مرد
حدئقل سالی یه بار یادآوری می شود یک بچه هم پس انداخته اید .





3
خب به هر حال من هم به نوبه خودم حماسه 28 خرداد رو به مقام رهبری و شورای نگهبان تبریک می گم .


در همین زمینه :
شما چه کسی را اصلح می دانید؟

جالی اسب لوک خوش شانس
بوشفگ سگ لوک خوش شانس
محمود احمدی نژاد خوش شانس


:::


دیده اید این آدم های میهن پرست را که : "من به ایرانی بودنم افتخار می کنم" .
در این مواقع ایده ای برای عکس العمل طبیعی بدن ندارید ؟


Sunday, June 19, 2005




3
شاید دلم بخواهد سوار بر یک قطار سیاه-سفید
ازینجا دور شوم .





3
تصمیم گیری
هوم .
راحتی تخت ها آدم رو دعوت می کنه به دارز شدن .
یهو دستت ول میشه و افقی .
اینجا جا اهرام مصر نیس یا باغ های بابل
اینجا یه تخت خوابه معمولیه
گاهی خالیه گاهی پر . گاهی پر از رویای قبل از خواب و گاهی هم مملو خود از خواب .
آدم یه وقتایی باید آروم فکر کنه و پیش بند ببنده
بلند بلند بخنده و ظرف بشوره و برای آیندش تصمیم گیری کنه .





3
چند تا ترک تا آرامش ،،،
همش رو قراره اینجا بریزی .
خب بریز ، من حرفی ندارم .
نمی یای بریم بستنی بخوریم ؟





3
گاهی حس می کنم شب خوابیدم و صبح با یه زن قرقرو و یه دختر کوچولو بیدار شدم.
بعد سرک می کشم به حیاط .
احتمالا ماشین خودم باشه .
و سوار می شم و از عوارضی کرج که رد می شم یاد دختر کوچولوی عروسک به دستی می افتم که کنار تخت وایساده بود و می گفت : بابا دیدی خودت تنبلی ،منو نمیرسونی مهد کودک.
بعد گِردش می کنم
مستقیم میرم سراغ دخترم .





3
این اضطرابی که با خرابی این شیر آب مخلوط می شه.
با بیخوابی من و فونت تاهوما .
باید با یه نفر یا یه چیزی قسمتش کنم .
شاید با این وبلاگ
شاید با قرص خواب
شاید با بالشی که جابجا کردنش جواب نمی ده .





3
من باید جلوی آینه سیگار بکشم و ساعت ها به سیگار کشیدن خودم با غرور نگاه کنم .
و کسی هم نیس که بخندد .
یادم می آید یک ارتش اسباب بازی داشتم
تفنگ دار ،تک تیر انداز و افسر و گروهبان و...
پسر خاله کوچکم هم یک سری برایش خریدند.
ارتشش مجهز تر شده و افسر هایش هم قوی تر به نظر می رسند .





3
گاهی پیرمردی را در خیابان می بینید که شاید اگر عصا در
دستانش بود .
اینقدر دستانش خالی به نظر نمی رسید .





3
آدم ها می خواهند با سعی خطا بفهند که چه می خواهند.
فعلا که دارند امتحان می کنند تک تک چیز هایی را که نمی خواهند .





3
بزودی دنیا می میرد و از سنگ فرشش بویی بلند می شود که دیگر مهم نیس .





3
این هم از بلاگ جدیدم .


ARCHIVE
June 2005  July 2005  August 2005  September 2005 
H A 6
2 P A
H O M E
M A I L
X M L
....................................                                                                                             

Monday, June 20, 2005




3
گاهی کسی مرا از نو پشت سر هم می چیند .
وقتی میخواهم نرود .
و به من می گوید دیدار به بهشت .
و او از حیاط که دور می شود من میدوم به دنبالش وپشت تپه ها
جایی بین باغ های لواسان گم می شود .


ولی همه اطرافم را گرفته اند با دستها
من را ثابت نگه داشته اند .
می گویند تو بلند بلند می خندیدی
تو کودکانه و دیوانه وار می خندیدی .


گاهی کسی با موهایم بازی می کند
وقتی سرم را روی پاهایش گذاشته ام .
و به من می گوید دیدار به بهشت .
و من در چشم هایش دور می شوم و می دویم و پشت چشم هایش
جایی بین تصاویر مبهم گم می شود .



ولی همه اطرافم را گرفته اند با دستها
من را ثابت نگه داشته اند .
می گویند تو بلند بلند می خندیدی
تو کودکانه و دیوانه وار می خندیدی .


گاهی کسی عینک پدربزرگ را بر چشمانم می گذارد .
وقتی ساعت ها به برفک تلویزیون خیره شده ام .
و به من می گوید دیدار به بهشت .
و او ازین تطابق نزدیک دور می شود و دوان دوان میخندیم تا می رسیم شاید به پشت تلوزیون شاید بهشت
جایی در بین نقاط کش آمده اطراف تصویر گم می شویم .
در را قفل می کنیم .
وکلید را می اندازیم بین برفک ها.


هه هه ها...هه هه هه ها
هه هه ها...هه هه هه هاهاها





3
امروز صبح که رفته بودم روزنامه بخرم .
یک شوالیه شجاع دیدم که روی آسفالت ها می خزید و
مردم چپ چپ نگاهش می کردند .
و مردم توجهشان جلب شده بود .
و مردم توجه می کردند .





3

winners and losers and the OTHERS





3
خوب شد این شریعتی به موقع مرد
حدئقل سالی یه بار یادآوری می شود یک بچه هم پس انداخته اید .





3
خب به هر حال من هم به نوبه خودم حماسه 28 خرداد رو به مقام رهبری و شورای نگهبان تبریک می گم .


در همین زمینه :
شما چه کسی را اصلح می دانید؟

جالی اسب لوک خوش شانس
بوشفگ سگ لوک خوش شانس
محمود احمدی نژاد خوش شانس


:::


دیده اید این آدم های میهن پرست را که : "من به ایرانی بودنم افتخار می کنم" .
در این مواقع ایده ای برای عکس العمل طبیعی بدن ندارید ؟


Sunday, June 19, 2005




3
شاید دلم بخواهد سوار بر یک قطار سیاه-سفید
ازینجا دور شوم .





3
تصمیم گیری
هوم .
راحتی تخت ها آدم رو دعوت می کنه به دارز شدن .
یهو دستت ول میشه و افقی .
اینجا جا اهرام مصر نیس یا باغ های بابل
اینجا یه تخت خوابه معمولیه
گاهی خالیه گاهی پر . گاهی پر از رویای قبل از خواب و گاهی هم مملو خود از خواب .
آدم یه وقتایی باید آروم فکر کنه و پیش بند ببنده
بلند بلند بخنده و ظرف بشوره و برای آیندش تصمیم گیری کنه .





3
چند تا ترک تا آرامش ،،،
همش رو قراره اینجا بریزی .
خب بریز ، من حرفی ندارم .
نمی یای بریم بستنی بخوریم ؟





3
گاهی حس می کنم شب خوابیدم و صبح با یه زن قرقرو و یه دختر کوچولو بیدار شدم.
بعد سرک می کشم به حیاط .
احتمالا ماشین خودم باشه .
و سوار می شم و از عوارضی کرج که رد می شم یاد دختر کوچولوی عروسک به دستی می افتم که کنار تخت وایساده بود و می گفت : بابا دیدی خودت تنبلی ،منو نمیرسونی مهد کودک.
بعد گِردش می کنم
مستقیم میرم سراغ دخترم .





3
این اضطرابی که با خرابی این شیر آب مخلوط می شه.
با بیخوابی من و فونت تاهوما .
باید با یه نفر یا یه چیزی قسمتش کنم .
شاید با این وبلاگ
شاید با قرص خواب
شاید با بالشی که جابجا کردنش جواب نمی ده .





3
من باید جلوی آینه سیگار بکشم و ساعت ها به سیگار کشیدن خودم با غرور نگاه کنم .
و کسی هم نیس که بخندد .
یادم می آید یک ارتش اسباب بازی داشتم
تفنگ دار ،تک تیر انداز و افسر و گروهبان و...
پسر خاله کوچکم هم یک سری برایش خریدند.
ارتشش مجهز تر شده و افسر هایش هم قوی تر به نظر می رسند .





3
گاهی پیرمردی را در خیابان می بینید که شاید اگر عصا در
دستانش بود .
اینقدر دستانش خالی به نظر نمی رسید .





3
آدم ها می خواهند با سعی خطا بفهند که چه می خواهند.
فعلا که دارند امتحان می کنند تک تک چیز هایی را که نمی خواهند .





3
بزودی دنیا می میرد و از سنگ فرشش بویی بلند می شود که دیگر مهم نیس .





3
این هم از بلاگ جدیدم .


ARCHIVE
June 2005  July 2005  August 2005  September 2005 
H A 6
H O M E
M A I L
X M L